معنی از واحد های جرم
لغت نامه دهخدا
واحد جرم. [ح ِ دِ ج ِ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) واحدی که برای سنجش مقدار جرم یا توده به کار میرود. در دستگاه S.K.M واحد اصلی که برای جرم در نظر گرفته شده است کیلوگرم جرم (kg) است. رجوع به کیلوگرم شود و در دستگاه.S.T.M تن (t) است که برابر هزار کیلوگرم میباشد. رجوع به تن و کیلوگرم شود. واحد جرم یعنی کیلوگرم یا تن در دستگاه.S.K.M و.S.T.M یکی از سه واحد اساسی این دو دستگاه است (دو واحد دیگر متر (M) و ثانیه (S) است). واحد جرم در دستگاه.S.G.C گرم جرم یا گرم توده است. رجوع به گرم و جرم و دستگاه و مبحث مکانیک در کتابهای فیزیک شود.
واحد
واحد. [ح ِ] (ع اِ) مقدار معینی از هر چیز که برای اندازه گیری کمیت ها به کار میرود مانند متر که واحد طول است و کیلوگرم که واحد جرم و وزن است. یکه. (از واژه های فرهنگستان). برای واحدهای فیزیکی سه دستگاه هست، یکی دستگاه S.G.C که سه واحد اساسی دارد که مبنی و پایه ٔ واحدهای دیگر است:
الف - سانتیمتر برای واحد طول، رجوع به سانتیمتر شود. 2- گرم جرم برای واحد جرم، رجوع به گرم شود. 3- ثانیه برای واحد زمان، رجوع به ثانیه شود.
ب - دستگاه.S.T.M که آنهم سه واحد اساسی دارد که پایه ٔ واحدهای دیگر است و آنهاعبارتند از: 1- متر برای طول. 2- تن برای جرم. 3- ثانیه برای زمان.
ج - دستگاه.S.K.M که آن نیز سه واحد اصلی دارد: متر برای طول و کیلوگرم برای جرم و ثانیه برای زمان.
حل جدول
گرم
واحد سنجش جرم
کیلوگرم
واحد اندازه گیری جرم
کیلوگرم
جرم
گناه، بزه، گنه
فیلمی با بازی داریوش ارجمند
گویش مازندرانی
جرم
فرهنگ فارسی هوشیار
قطع کردن، بریدن جرم دود و جزآن، ثقل آب و روغن گرفته ی هر چیز، دود چسبنده برته سیگار و دسته چپق
فرهنگ عمید
مادهای که بر روی سطوح رسوب میکند،
(فیزیک) مقدار مادۀ موجود در یک جسم،
شکل مادی حیوان یا چیز دیگر، جسم،
[قدیمی] هریک از کُرات آسمانی: جرم ماه از اشارت جدّش / هم به دو نیم گشت، هم یک لخت (انوری: ۵۲۴)،
[قدیمی] ستاره،
فرهنگ معین
(جِ) [ع.] (اِ.) دُرد، ته نشست هر چیزی.
کلمات بیگانه به فارسی
بزه
عربی به فارسی
مقصر قلمداد کردن , بگناه متهم کردن , گرفتارکردن , تهمت زدن به , گناهکارقلمداد نمودن , متهم کردن , مقصر دانستن
فرهنگ فارسی آزاد
جِرْم، جسم، کره، ستارهء آسمانی، رنگ، صوت و صدا (جمع: اَجْرام، جُرُوم، جُرُم)،
واژه پیشنهادی
خلاف
معادل ابجد
286